All Things |
رویا... چشم هایش را گشود همه جا سپیدی بود و نور.. مدتی طول کشید تا آنچه را گذشته به یاد آورد...! چه تلخ است و چه سخت است به یاد آوردن دیگرانی که دیگر نیستند....
دوست مثل کفش میمونه و رفاقت مثل جاده! جقدر سخته وسط جاده بفهمی که پا برهنه ای....!!
وقتی رسیدم که با دیگری دیدمش ! آنجا بود که فهمیدم هرگز نرسیدن خیلی بهتر از دیر رسیدن است....!
گاهی زندگی حواسشو جمع میکنه تا ببینه چی رو دوست داری تا همونو ازت بگیره....!
کودک که بودم به من میگفتند همه را دوست بدار....! حالا که از میان همه به یک نفر دل بسته ام میگویند فراموشش کن....!
یادته زیر گنبد کبود 2 تا رفیق بودند و کلی حسود؟! حالا تقصیر همون حسوداست که هستی ما شده "یکی بود یکی نبود" ....!
میبخشم کسانی را که هرجه خواستند با من , با دلم , با احساسم کردند و مرا در دوردست خودم تنها گذاشتند و من امروز به پاین خودم نزدیکم! پروردگارا به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند...!
دیروز خواب دیدم با یک دسته گل اومده بودی به دیدنم با یک نگاه مهربون همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتم...! و از من دریغ میکردی ,گریه کردی و گفتی دلم برات تنگ شده ولی من فقط نگاه کردم.... وقتی رفتی سنگ قبرم از اشک خیس شده بود....
عشق رو نمیشه با یه شاخه گل مقایسه کرد ولی میتونی با یک شاخه گل اثباتش کنی..!
خوابیده بودم , کابوس میدیم ... از خواب بیدار شدم تا به آغوشت پناه ببرم...! افسوس یادم نبود از نبودنت به خواب پناه برده بودم...!!! [ یکشنبه 91/4/25 ] [ 1:2 عصر ] [ lovely girl ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |